به نظر می‌رسد ارتباط با اینترنت قطع است.

اتصال دستگاه با اینترنت را بررسی کنید ...

حاج‌علی‌اکبری

استان تهران

حاج‌علی‌اکبری

دفاع مقدسشهدا و اشخاصخانواده سه شهید و بالاتر
استان تهران
آخرین ویرایش: ۱۴۰۴/۰۶/۲۵ چاپ

حاج‌علی‌اکبری، خانواده‌ای با سه تن شهید، علی‌اصغر، محمود و عباس در جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران (31 شهریور ۱۳۵۹-29 مرداد ۱۳۶۷).

خانوادۀ حاج‌علی‌اکبری از پیش از انقلاب در ری ساکن بودند. پدر این خانواده، علی کشاورز بود و مادرشان جمیله نام داشت. علی و جمیله پنج پسر و دو دختر داشتند که از این میان سه پسر آنها در جبهۀ حق علیه باطل به شهادت رسیدند («مروری ... »، بش).

  1. علی‌اصغر حاج‌علی‌اکبری  (۱۰ اردیبهشت ۱۳۳۱-1۰ تیر ۱۳۶۰)، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سردشت:  او پسر اول خانواده و در شهرری متولد شد (فرهنگ ... ، ذیل نام). مادرش نقل کرده که پیش از تولد علی‌اصغر، بارها فرزندانش را از دست می‌داده است. شبی زنی را با لباس مشکی و نوزادی در بغل در خواب می‌بیند که به او توصیه می‌کند نام فرزندش را علی‌اصغر بگذارد. مدتی پس از این خواب، خدا به او پسری می‌دهد و نامش را علی‌اصغر می‌گذارند («سوزانده‌شدن ... »، بش ). علی‌اصغر پس از پایان دورۀ ابتدایی، در کارگاه پارچه‌بافی شروع به کار کرد (فرهنگ، همان‌جا).

او در ۱۳۵۵ ش، با عشرت ابراهیمی ازدواج، و مراسم ازدواجش را در مسجد مقدس جمکران برگزار کرد. حاصل این ازدواج دو دختر به نام‌های زینب و نفیسه است. علی‌اصغر پیش از انقلاب، در پخش اعلامیه‌های امام (ره) و تکثیر نوارها فعال بود و در ۱۳۵۸ ش، به همراه مادرش به مکه مشرف شد و در آنجا هم به تبلیغ انقلاب اسلامی می‌پرداخت که به همین سبب، مدت ۵ روز در مکه بازداشت شد («سوزانده‌شدن»، بش؛ فرهنگ، همان‌جا).

پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به این نهاد پیوست («سوزانده‌شدن»، بش ).

او در پادگان ولیعصر (عج) و توحید فعالیت‌های آموزشی داشت و در آنجا، همراه با خواهرش، کلاس‌های قرآن برگزار می‌کرد؛ همچنین در دانشگاه و ستاد برگزاری نماز جمعه نیز فعالیت‌هایی چشمگیری داشت (همان‌، بش).

در ابتدای انقلاب، سردار سپاه انقلاب اسلامی، شهید بروجردی، که تربیت‌کننده و معلم علی‌اصغر بود، او را مسئول حراست از بیت حضرت امام (ره) گماشت. پس از آن، مدتی مسئول انتظامات پادگان ولی‌عصر (عج) بود و در ۱۳۵۹ ش و با شروع جنگ تحمیلی، زمانی که دموکرات‌های حزب کومله در کردستان آشوب به‌پا کرده بودند، شهید بروجردی به‌سبب استعداد و روحیۀ فرماندهی او و نیز اعتقاد و تجربۀ خوب کاری، او را در سمت فرمانده سپاه سردشت به کردستان فرستاد. در زمان فرماندهی حاج‌علی‌اکبری، تفکر حاکم بر نیروهای سپاه این بود که با وقوع انقلاب، دیگر موضوع خان‌ها و خانواده‌های خوانین نباید مطرح باشد و اصول خان و خانی را نمی‌شود پذیرفت و علی اصغر در اشاعۀ این رویکرد نقشی فعال در منطقه داشت (جبلی، بی‌تا: ج۲/169؛ «همه ... »، بش ؛ «نمونه ... »، بش ؛ غلامی، ص ۱۰۴).

سرانجام وی  همراه با دیگر پاسداران سپاه در عملیاتی گسترده علیه کومله و دموکرات‌ها در سردشت کردستان شرکت کردند. در این عملیات، به‌سبب تعلل در ارسال مهمات، او و برادرش عباس و چهل تن دیگر از هم‌رزمانش در روستای مرقان سردشت در کمین دشمن گرفتار و به مقام شهادت نائل آمدند. بیسیم‌چی گردان نقل می‌کند که او همراه با برادران حاج‌علی‌اکبری در کنار مدرسه‌ای سنگر گرفته بودند. یکی از نیروها تیر خورده بود و علی‌اصغر حاج‌علی‌اکبری برای کمک به او پیش رفت که همان‌جا تیر خورد و شهید شد («سوزانده‌شدن»، بش ؛ جبلی، بی‌تا: ج۲/168).

کینۀ دشمن بیش از این بود و حتی پس از شهادت این شهید، جسم بی‌جان او را با آب جوش سوزاندند و در معرض آفتاب قرار دادند. بعد از گذشت ۵ روز، پیکر پاک این شهید با اجساد و گروگانی از عراقی‌ها مبادله شد و برای خاک‌سپاری به بهشت زهرا انتقال یافت. مادر این شهید بزرگوار، خود بدن فرزندش را غسل داد و کفن کرد («سوزانده‌شدن»، بش‍ ؛ جبلی، بی‌تا: ج۲/168؛ «مروری»، بش‍ ). پیکر این فرمانده شهید در قطعۀ ۲۴، ردیف ۸۶، شمارۀ ۴ گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شده است («شهید علی‌اصغر اکبری »، بش).

شهید علی‌اصغر حاج‌علی‌اکبری فردی بسیار خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد بود، به طوری که همۀ اطرافیان شیفتۀ او بودند. او رابطه‌ای نزدیک با اهل سنت داشت و آنها را هم به سمت خود جذب می‌کرد و هفته‌ای یک بار با آنها جلسه داشت («سوزانده‌شدن»، بش ).

خلق‌وخو و رفتار خاص شهید باعث شد که دو برادرش، به نام‌های عباس و محمود هم به صف رزمندگان بپیوندند. زمانی که در کردستان بود، بارها او را تهدید به مرگ و برای سرش جایزه تعیین کردند، اما او در پاسخ می‌گفت: «مگر من یک نفر هستم، آنها باید برای سر یک ملت جایزه تعیین کنند» (همان‌جا).

بخشی از وصیت‌نامۀ او چنین است: «برای احیای اسلام عزیز و نابودی دشمنانش، که دشمن انسانیت و شرف و حیثیت و حریت هستند، می‌روم تا مستضعفین جهان را نجات بخشیده، قوانین قرآن را به تمامی ملت جهان هدیه داده و پرچم «لا اله الا الله – محمد رسول الله - علی ولی الله – نائب الامام روح الله» را بر سراسر جهان برافراشته داریم. انشاالله این ارادۀ خداست که: الاسلام یعلوا ولا یعلی علیه: اسلام بالا می‌رود و هیچ چیز بالایش نخواهد رفت. یریدون لیطفئوا نور الله به افواهم والله متم نوره و لوکره الکافرون: اراده می‌کنند تا خاموش کنند روشنی خدا را با باد دهان‌هاشان و خداوند تمام‌کنندۀ نور خودش است و اگر چه کافر را خوش نیای (همان‌جا).

 

  1. محمود حاجعلی‌اکبری  (۱ فروردین ۱۳۳۸-۵ مرداد ۱۳۶۷):  او در شهرری چشم به جهان گشود. پس از پایان دورۀ ابتدایی، مشغول به کار شد و رانندگی می‌کرد. سپس در ۱۳۶۳ ش، با زهرا بیگلر ازدواج کرد و صاحب دو دختر به نام‌های زینب و زهره شد.

محمود پیش از پیروزی انقلاب، برای رساندن پیام حضرت امام خمینی (ره) به مردم تلاش فراوانی می‌کرد. در آن زمان که اختناق شدیدی حاکم بود، محمود با اتومبیل خود به قم می‌رفت و از آنجا اعلامیه و نوار سخنرانی حضرت امام (ره) را می‌آورد و به خواست خدا حتی یک بار هم به چنگ مأموران شاه نیفتاد («ملاقات ... »، بش).

محمود در زمان شهادت برادرانش، مشغول خدمت سربازی بود و بعد از پایان دورۀ خدمت، به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در طول جنگ در بسیاری از عملیات‌ها شرکت کرد. بعد از شهادت دو برادرش، فعالیت‌های محمود بیشتر شد و به سمت فرمانده گردان مقداد از لشکر محمد رسول‌الله(ص) منسوب شد. محمود به هنگام حمله به جبهه می‌رفت و بعد از خاتمۀ عملیات باز می‌گشت. در طول مدتی که در عملیات شرکت می‌کرد، حدود هشت بار مجروح شد؛ از ناحیه کمر، دست، گردن، چشم و چند ترکش نیز در بدنش بود (همان، بش).

در حملۀ حلبچه از چند ناحیه مجروح شد که او را به مشهد انتقال دادند؛ ولی مدام بی‌تابی می‌کرد و اصرار داشت به تهران بازگردد. در تهران، آیت‌الله خامنه‌ای به دیدن او رفت و به او گفت: «محمود جان، پدر و مادر تو پیرند و به وجود تو نیاز دارند و خود تو هم جانبازی و دیگر لازم نیست به جبهه بروی». پس از یکی ـ دو روز خبر حملۀ نیروهای بعثی از رادیو پخش شد که با شنیدن این خبر، گفت: وای به حال من که در خانه نشسته‌ام و برادرانم در جبهه‌ها درگیر نبردند. فردای همان روز، محمود عازم اسلام‌آباد غرب شد (همان، بش).

در ۵ مرداد ۱۳۶۷، عملیات مرصاد در سرپل‌ذهاب به فرماندهی او اجرا شد. در این عملیات، او و همراهانش با شلیک آرپی‌جی مانع پیشروی تانک‌های منافقین شدند و محمود از ناحیۀ پا مجروح شد. یکی از همراهانش او را به دوش گرفته بود تا به پشت جبهه منتقل کند؛ اما محمود درخواست کرد که او را زمین بگذارند که در همین حال به دست نیروهای منافقین خلق هدف گلوله قرار گرفت و شهید شد (فرهنگ، ذیل نام؛ «مروری»، بش‍ ؛ «ملاقات»، بش).

همراهانش مجبور به عقب‌نشینی شدند و شب که برای بردن جنازۀ محمود بازگشتند، با جنازۀ به آتش‌کشیده‌شدۀ او روبه‌رو شدند جنازه را به تهران منتقل کردند و مادر شهید باتوجه به اینکه محمود دو انگشتش را در عملیاتی از دست داده بود، توانست او را شناسایی کند («ملاقات»، بش). پیکر او در شمارۀ ۱، ردیف ۵۲، قظعۀ ۲۱ گلزار شهدای بهشت زهرا به خاک سپرده شد («مروری»، بش).

 

  1. عباس حاجعلی‌اکبری  (۲۰ فروردین ۱۳۴۵-۵۱۰ تیر ۱۳۶۰):   او در شهرری متولد شد. او در پایۀ اول راهنمایی بود و به سبب اینکه برادر بزرگترش علی اصغر، در جبهه حضور داشت، او نیز با گروه بسیج به جبهه اعزام شد و در پست تک‌تیرانداز فعالیت ‌کرد (فرهنگ، ذیل نام).

عباس، همراه با برادرش، در عملیات ضدکومله در کردستان شرکت داشت و در تیر ۱۳۶۰، به اسارت آنها درآمد. به روایت مادرشان، «او که از ناحیۀ پا مجروح شده بود به بیمارستان صحرایی حزب کومله منتقل شد. آنها در خلال معالجه، سعی می‌کردند با تبلیغ، اعتقاد او را سست کنند؛ اما عباس قوی‌تر از آن بود که آنها فکر می‌کردند؛ وقتی دیدند که با تبلیغ نمی‌توانند اطلاعاتی از او بگیرند، با انواع شکنجهها خواستند از او اعتراف بگیرند و عباس با مقاومتی بی‌نظیر تنها علیه آنها شعار می‌داد و در جواب سوال آنها که پرسیدند: تو برای چه به کردستان و به جنگ ما آمده‌ای؟ گفت: «من به امر رهبر و برای ریشهکن‌کردن شما به اینجا آمده‌ام. ما هزاران نفر از شما را به درک فرستاده‌ایم و دست از مبارزه علیه شما هم برنمی‌داریم.» افراد دشمن با شنیدن این صحبت‌ها به حضرت امام اهانت کردند و عباس با دیدن این حرکت آنها آب دهان خود را روی آنها انداخت و آنها هم تحمل نکردند و او را به رگبار بستند («سوزانده‌شدن»، بش). پس از شهادت او، جنازه‌اش را در کنار جاده رها کردند که پس از چهار روز، نیروهای ایرانی آن را به بهشت زهرا انتقال دادند و در قطعۀ ۲۴ گلزار شهدا به خاک سپرده شد («مروری»، بش).

مآخذ:  جبلی، رسول (بی‌تا). «ساختار حزب دمکرات در سردشت»، شیپور تجزیه، به کوشش عباس حیدیری مقدم آرانی، تهران، بی‌تا؛  «سوزانده‌شدن پیکر فرمانده سپاه سردشت توسط ضدانقلابیون»، خبرگزاری دفاع مقدس، <dnws.ir/000CvO> (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳)؛ «شهید علی‌اصغر اکبری»، گلزار شهدا، <www.golzar.info/18857> (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳)؛ «شهید محمود اکبری»، گلزار شهدا، <www.golzar.info/167572> (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳)؛ غلامی، احمد، از ری تا شام (تاریخ شفاهی دفاع مقدس)، به کوشش علی مژدهی، تهران، ۱۳۹۸ ش؛ فرهنگ اعلام شهدا: تهران بزرگ، به کوشش مرکز مطالعات و پژوهش‌های بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: شاهد، ۱۳۹۷ ش؛ «مروری بر زندگی سه برادر شهید از شهرری»، نوید شاهد، <navideshahed.com/fa/news/458640> (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳)؛ «ملاقات در غسالخانه»، نوید شاهد، <navideshahed.com/fa/news/458591> (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳)؛ «نمونۀ شاخص وحدت درونی و بیرونی بود»، نوید شاهد، <navideshahed.com/fa/news/350184>  (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳)؛ «همۀ شاگردان نامی شهید بروجردی»، نوید شاهد، navideshahed.com/fa/news/350239> < (دسترسی: ۱۰ آذر ۱۴۰۳).

/ کبری رسولی/

 

حاج‌علی‌اکبری

شناسه مدخل۶۴۲۴۵۷
شناسه مقاله۱۶۷۴
استانتهران
کارگروهدفاع مقدس
گروهشهدا و اشخاص
زیرگروهخانواده سه شهید و بالاتر
ارجاعیخیر
جلد چاپیجلد اول
آخرین ویرایشسه‌‌شنبه، ۱۴۰۴/۰۶/۲۵

دانشنامهٔ استانی دفاع مقدس



نمایش بیشتر