میرحسینی، قاسم (2 مرداد ۱۳۴۲- 20 دی ۱۳۶۵)، قائم مقام لشکر ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران
قاسم درخانواده ای مذهبی، در روستای صفدر میربیک بخش جزینک شهرستان زَهَک (واقع در شمال استان سیستان و بلوچستان) زاده شد. (دهقان، احمدص ۵). پدرش مرادعلی، کشاورز و مادرش شهربانو میر، خانهدار بود.آنها دارای چهار فرزندپسر (به نامهای عباس، موسی، غلامحسن[1]و قاسم) و چهار فرزند دختر (به نامهای مرضیه، فاطمه، معصومه و کبری) بودند.اوکوچکترین پسرخانواده بود (بارانی، بش).
قاسم از کودکی، ضمن اهمیت دادن به نماز اول وقت، در کنار پدر و برادران بزرگترش، مزرعه میرفت و به پدرش کمک میکرد. تعداد زیادی درخت سیب و انار را با دستان کوچکش کاشت و به آنها آب داد. فصل میوهچینی، وقتی میوههای درختان را میچیدند؛ مقداری از آنها را در کیسه میریخت وبرای خانوادههای فقیر و بیبضاعت میبرد (باقری، ص ۱۹). میرحسینی تحصیلات ابتدایی را(1348-1353) دردبستان زال(شهیدباهنرکنونی) ودورۀراهنمایی را(1353-1356) درمدرسۀخیام جزینک باموفقیت گذراند. او در ۱۳۵۶ش، به علت فقدان مقطع متوسطه در جزینک، در آزمون ورودی هنرستان شبانهروزی شهرزابل شرکت کرد وباقبولی درآزمون، در رشتۀ کشاورزی مشغول به تحصیل شد (بارانی، بش). همزمان با تحصیل در رشتۀ دلخواه، به مرور روحیه آزادگی و سلحشوری در وجودش جوانه زد و در نوجوانی، مرید امام(ره) رهبرانقلاب وبنیانگذارجمهوری اسلامی و همراه انقلاب شد. سال دوم هنرستان بود که شعلههای خشم مردم، علاوه بر شهرها به روستاهای میهن رسید. قاسم که خود را همراه و حامی طبقه مستضعف روستایی میدید؛ اولین راهپیمایی بزرگ روستائیان را، در تاسوعای سال ۱۳۵۷ش در جزینک، ساماندهی کرد.او اعلامیههای حضرت امام خمینی رابرای راهپیمایان میخواند و با نوشتن پلاکارد و توزیع شعارها بین جمعیت، ادای وظیفه میکرد (باقری، ص ۱۹).
با پیروزی انقلاب اسلامی، به همراه چند تن از دوستان، اولین انجمن اسلامی دانش آموزان حوزۀ سیستانِ استان را در هنرستان کشاورزی تشکیل داد و به مبارزه با گروههای معاند با انقلاب اسلامی پرداخت. او در آن سالها چنان منطقی از اهداف انقلاب حمایت میکرد که در بین همکلاسیهایش به آقای منطقی مشهور شده بود (باقری، ص ۵۲). قاسم، در اوایل عضویت نیمه وقت در سپاه پاسداران زابل به جمع گروههای خیری که برای کارهای عامالمنفعه به سیستان آمده بودندپیوست و در ساختن جاده، پل و مسجد همۀ تاب و توان خود را به کار بست.
اوکه خانوادههای تهیدست راازقبل شناسایی کرده بود؛ برای آنان مواد غذایی رایگان تهیه میکرد و به خانههایشان میبرد (عرفانی، ص ۳۲).
میرحسینی در اوایل انقلاب با دفتر تبلیغات سپاه زهک همکاری میکرد. هفتهای سه روز از روستای جزینک به زهک میرفت، کتاب و پوستر میگرفت و در سطح روستاها پخش میکرد. کلاسهای عقیدتی و احکام برای نوجوانان و جوانان روستایی تشکیل میداد و یک پاسگاه مقاومت را در منطقه اداره میکرد که بیشترین اعزام نیرو را به جبهه داشت (دهقان، ص ۳۸). وی در خرداد ۱۳۶۰ موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. سپس در همان سال به عضویت سپاه پاسداران درآمد و در واحد پذیرش مشغول به خدمت شد. پس از چند ماه فعالیت دراین مسئولیت، برای گذراندن دورۀ عالی پنج ماهۀ فرماندهی در پادگان امام علی (ع) برگزیده وبه تهران منتقل شد (دهقان، اسما، ص ۳۲).
او همزمان با شروع عملیات بیت المقدس(اردیبهشت۱۳۶۱)که درجبهۀ جنوبی غرب رود کارون باهدف آزادسازی خرمشهر، هویزه وجادۀاهواز- خرمشهروخارج کردن شهرهای اهوازحمیدیه وسوسنگرد ونیزجادۀاهواز- آبادان از برد توپخانۀ دشمن وتامین مرزبین المللی اجرا شد؛ به جبهه اعزام گردید و درسمت معاون دوم گردان در این عملیات شرکت کرد. پس از آزادسازی خرمشهر برای دوره آموزش تکمیلی فرماندهی رهسپار تهران شد و پس از فراگیری آموزشهای لازم، به تیپ ۴۱ ثارالله (ع) پیوست.
او در ۱۳۶۱ به سمت فرمانده گردان شهید مطهری منصوب شد (عرفانی، ص ۲۵). سپس در۱۳۶۲، در عملیات والفجر ۱، (21فروردین۱۳۶۲) که درجبهۀ جنوبی جبل فوقی باهدف پیشروی به سوی العمارۀ عراق وتهدیدآن ازشمال طرح ریزی شده بود حضوریافت واز ناحیه کتف و صورت مجروح شد. گردان حاج قاسم میرحسینی اولین گردانی بود که وارد منطقه عملیاتی والفجر ۱ شد و تپههای ۱۳۵ و ۱۳۹ را در شمال فکه به تصرف درآورد. استعداد و شجاعت ذاتیش باعث شد به سمت مسئول طرح وعملیات ِتیپ حزب الله گمارده شود (دهقان، ص ۴۰). وی در ۱۳۶۲ش، با نوۀ خالهاش، آذر میر ازدواج کرد (بارانی، بش).
میرحسینی پس ازآن در عملیات والفجر ۳ (7 مرداد ۱۳۶۲ )درجبۀ میانی، مهران باهدف تامین شهر ودشت مهرانوجادۀ ایلام مهران درمسئولیت معاون تیپ امام جعفر صادق(ع) سه شبانه روز چشم بر هم نگذاشت تا این عملیات را ساماندهی کند. در عملیات والفجر( مهروآبان ۱۳۶۲) شجاعت، دانش نظامی و توان رزمی بالای او موجب شد به فرماندهی عملیات لشکر در ارتفاعات مشرف بر پنجوین عراق ارتقایابد و هماهنگی بین تمام گردانهای رزمی را به عهده گیرد (دهقان، ص۶۰).
وی در عملیات خیبر(3 اسفند ۱۳۶۲ )که درجبهۀ جنوبی، هورالهویزه(هورالعظیم،غرب دشت آزادگان)باهدف عبور ازهور وتهدیدبصره ازشمال اجراشد؛به سمت فرمانده تیپ منصوب شد و در همین عملیات(جزیرۀ مجنون) پس ازدلاوریهای فراوان بر اثر بمباران شیمیایی، دچار مسمومیت ناشی از گازهای سمی شد وبرای درمان به تهران منتقل گردید (باقری، ص ۴۵).
پس از همین عملیات بودکه باتوجه به طرح های خلاقانه اش،در ۱۳۶۳ ش به سمت مسئول طرح و عملیات تیپ ۴۱ ثارالله (ع) که بعدها به لشکر ارتقا یافت؛ منصوب گردید(عرفانی، ص ۵۰) و. در عملیات بدر ( 19 اسفند۱۳۶۳) که درجبهۀ جنوبی هورالهویزه باهدف قطع جادۀ بصره – العماره وتهدیدبصره ازشمال انجام شد شرکت کرد و بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن بعثی از ناحیه پا به شدت زخمی و مجبور شد چندماه از جبهه دور بماند. ولی میرقاسم تاب جدایی از جبهه را نداشت بنابراین با همان پای گچ گرفته باسخنرانی درمدارس، جوانان را برای رفتن به جبهه تشویق میکرد (باقری، ص ۷۶).
قاسم در سال ۱۳۶۴ ش به زیارت خانه خدا مشرف شد و در همان سال در عملیات والفجر ۸ به سمت جانشین لشکر ۴۱ ثارالله (ع) معرفی شد رشادتها و شجاعتهای نیروهای سپاه اسلام، شهر فاو آزاد شد (عرفانی، ص ۲۱). وی باهمان مسئولیت دراین عملیات ها حضوریافت:
-
عملیات کربلای۱ (9تیر۱۳۶۵) درجبهۀ میانی، مهران وارتفاعات آن که منجر به فتح ارتفاعات قلاویزان شد؛ (دهقان، ص ۳۵)؛
-
کربلای ۴ در( 3دی 1365) درجبهۀ جنوبی ابوالخصیب باهدف تصرف آن ومحاصرۀ نیروهای مستقر درشبه جزیرۀ فاو وتهدیدبصره ازجنوب که در این دوعملیات شجاعانه جنگید (باقری، ص ۷۰).
میرحسینی دوهفته بعد، در عملیات کربلای ۵ (19دی ۱۳۶۵) درجبهۀ جنوبی،شلمچه، باهدف تصرف این شهر وپیشروی به سوی بصره شرکت کرد وپس از ساماندهی نیروها ، حین عملیات بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به ناحیه پیشانی به شهادت رسید (عرفانی، ۵۶). پیکر وی به زادگاهش منتقل و در گلزارشهدای جزینک در کنار همسنگرانش به خاک سپرده شد (دهقان، احمد،ص ۲۲).
او فردی فعال و بردبار بود و بصیرت ،آگاهی و برخورداری از ایمان قوی اش موجب شد به اسطوره تبدیل شود. وی درخط خونِ جبههها، به تشکیل کلاسهای اعتقادی ، تفسیر فرهنگ شهادت و برگزاری نماز جماعت میپرداخت. بسیجیان را تشویق میکرد به نمازهای جماعت و جمعه اهمیت دهند (بارانی، بش). در پشت جبهه هم این روزنه فکری را تقویت میکرد. در بیشتر سخنرانیهایش باب توجه را به سوی شرکت فعال در مراسم مذهبی و اقامهی نماز جماعت میگشود و بر این باور بود که وحدت عامل تزلزل دشمن است.حاج قاسم، همچنین یک تحلیلگر پخته و ارزشی بود؛بهترین نقشههای عملیاتی را طرحریزی میکرد؛ فرماندهیاش ترکیبی از تجربه و تئوری و استراتژی وی در جنگ، شناسایی نقاط قوت و ضعف دشمن بود. در اردوگاهها قبل از هر عملیات آموختهها ودانش نظامی خودرا به نیروهای رزمنده منتقل میکرد وپیشنهادهای اصولیاش برای فرماندهان منشاء موفقیت و پیروزی بود (باقری، ص ۸۰).
در میان خیل عظیم شهدای استان پهناور سیستان و بلوچستان، شهید حاج قاسم میرحسینی از جایگاهی خاص برخوردار است به گونهای که فرماندهی معظم کل قوا و مقام معظم رهبری، در تجلیل از این شهید فرمودند:«شهیدحاج قاسم میرحسینی که ازسرداران لشکر۴۱ ثارالله میباشد؛ از آن شخصیتهای استثنایی و جالب است که من مردم سیستان را این گونه شناختم». سردار سلیمانی به این شهید دوران دفاع مقدس بسیار علاقهمند بود به گونهای که پس از سالها هرگاه نزد وی نامی از شهید میرحسینی برده میشد به شدت متحول و منقلب شده و این شهید بزرگوار را سیدالشهدای شهدای سیستان معرفی میکرد.(«مروری...»، سند، بش).
دربخشی از وصیت نامۀ شهید آمده است: بار خدایا به یگانگیات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی شهادت میدهم. بار خدایا به اینکه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز، حق است و جنگ عراق علیه ایران به ما تحمیل شده و امروز فرزندان برومند ملت ما ایثارگرانه از تمامیت ارضی، اسلامی، عقیدتی و مکتبی خود دفاع میکنند شهادت میدهم. شاید مشیت حضرت داور براین باشد که توفیق شهادت پیدا کنم. مع ذالک بد نیست این جملاتی که برگرفته از عقایدم میباشد بر روی کاغذ مکتوب کنم. مدتی در جنگ بودم که شاید بهار عمرم محسوب شود. پدر و مادرم، معذرت میخواهم که نتوانستم فرزند لایق و شایستهای باشم و حق پدر فرزندی را ادا کنم. هرگز زحمات و مشقات شما را در مراحل مختلف زندگی فراموش نخواهم کرد. پدرم، الگوی تو حضرت ابراهیم است. ابراهیم خود فرزندش را به قربانگاه عشق برد. تو خود مرا به جبهه روانه کردی. صبر داشته باش که خدا صابران را دوست دارد. مادرم الگوی تو حضرت هاجر است، حضرت هاجر خودش چشمان فرزندش را برای قربانی در راه خدا سرمه کشید و تو مرا از زیر قرآن برای رفتن به جبهه عبور دادی. الحق که به تمام معنی مادر بودی. از برادران عزیزم که همیشه مرا هادی و راهنما بودند تشکر میکنم به برادرانم توصیه میکنم که در هر مجلس و محفلی از جنگ و انقلاب سخن بگویید. از مظلومیت ما در برابر ستمگران بگویید از رهبری و ولایت فقیه سخن بگویید. از پدر و مادر و خواهرانم تمنا میکنم در مراسم عزاداریم شربت و شیرینی پخش کنند و غمگین نباشند. از حضرت زینب باید درس بگیرید. اگر در حق هر کدامتان قصوری از جانب حقیر بوده است امیدوارم مرا عفو کنید(دهقان، اسما،ص۸۷).
به پاس خدمات این فرمانده جنگ، یک خیابان در شهرستان زابل ویک بولوارنیز در شهر زاهدان به نام شهید قاسم میرحسینی نامگذاری شده است.
همچنین کتابهای «موج هامون»، نویسنده اسما دهقان، انتشارات مطیع قم، منتشرشده درسال۱۳۹۵ش، «ازهیرمندتا اروند»، نویسنده عباس باقری، در 1377 ش و«دلاورمرد سیستان» اثرسارا عرفانی، انتشارات سورۀمهرتهران منتشرشده در ۱۳۹۰ش، درشان وشرف این سردارشهید نوشته شده اند.
مآخذ: بارانی، نادر، سندبش، سندبی تا، موجود درادارۀکل حفظ آثار ونشرارزشهای دفاع مقدس استان؛ باقری، عباس، از هیرمند تا اروند: مجموعه خاطرات سردار رشید اسلام شهید حاج میرقاسم میرحسینی،زاهدان: کنگره بزرگداشت سرداران و شهدای استان سیستان و بلوچستان، چاپ اول ۱۳۷۷ ش؛ دهقان، احمد، نگین هامون (خاطرات شهید قاسم میرحسینی)، کرمان: لشکر ۴۱ ثارالله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران. چاپ نهم. ۱۳۹۱ ش؛ دهقان، اسماء. موج هامون. زندگینامه، خاطرات، دستنوشتهها و سخنرانیهای شهید قاسم میرحسینی،قم: مطیع، چاپ دوم ۱۳۹۵ ش؛ عرفانی، سارا، دلاورمرد سیستان، براساس زندگی سردار شهید قاسم میرحسینی،تهران: سورۀ مهر، چاپ سوم ۱۳۹۰ ش؛ «مروری بر زندگینامه سردار شهید حاج قاسم میر حسینی »،(بارگذاری:بی تا)، <www.dana.ir> ، پایگاه اطلاعرسانی دانا، (دسترسی: ۲۰ دی ۱۴۰۳)؛ میرحسینی، مجتبی (برادرزادۀ شهید)، مصاحبه بانادر بارانی، ۳۱اردیبهشت ۱۳۹۹؛ میرحسینی، مصطفی (برادرزاده شهید) مصاحبه بانادر بارانی، ۱خرداد ۱۳۹۹.
/سروش شهرکی/