عاصیزادۀ اردکانی، ذبیحالله، مشهور به عباس (24 مرداد ۱۳۴۰–21 مهر ۱۳۶۲)، از فرماندهان برجستۀ استان یزد در دفاع مقدس و نخستین فرمانده تیپ مستقل پیادۀ ۱۸ الغدیر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
ذبیحالله فرزند محمد و زهرا ناظمی در محلۀ صَدرآباد شهر اردکان* واقع در شمال استان یزد* زاده شد (اداره ... ؛ زمانیفر، ص ۱۹). ازآنجاکه محمد نسبت به پدرش ارادتی خاص داشت، نام او را بر پسرش گذاشت، بهرغم آنکه مادرش وی را عباس نامیده بود (یزدانی، ص ۲۹). ذبیحالله دورۀ کودکی را در زادگاهش گذراند و در آنجا، برای یادگیری قرآن به مکتبخانه رفت. او در یادگیری قرآن کوشا بود؛ چنانکه بسیار زودتر از دیگران آن را آموخت و تعجب آموزگارش را برانگیخت. توجه به قرآن سبب شد که به نماز اول وقت نیز بسیار اهمیت بدهد. او از ۱۳۴۷ ش تا ۱۳۵۲ ش، دورۀ ابتدایی را در مدرسه صَدرآباد گذراند. آنگاه، سال اول مقطع راهنمایی را در مدرسه رازی و سالهای دوم و سوم را در مدرسۀ سعدی گذراند. دورۀ متوسطه را در ۱۳۵۵ ش در هنرستان آغاز کرد و در رشته اتومکانیک دیپلم گرفت. ذبیحالله ضمن تحصیل، به ورزش زورخانهای هم میپرداخت (زمانیفر، ص ۱۹-20).
او فعالیت سیاسی و مبارزاتی خود را بر ضد حکومت پهلوی دوم از دورۀ هنرستان آغاز کرد. در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ ش، اوج مبارزات ملت ایران بر ضد حکومت پهلوی، فعالیتی چشمگیر داشت و تصویر امام خمینی (ره)، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را تهیه و در سطح شهر، محله و مدرسه توزیع میکرد؛ نیز با تشکیل گروهی مبارز مجسمۀ شاه را در اردکان منفجر کرد (یزدانی، ص ۴۴-4۹).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، در تابستان ۱۳۵۹ ش، همراه یکی از دوستان نزدیکش، جواد کمالی اردکانی، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان یزد* درآمد. به گفته کمالی اردکانی برای پذیرش در سپاه نذر روزه کرده و حاضر بود برای انجامدادن مأموریت در این نهاد هرکجا که لازم باشد، حضور یابد (ص ۳۶؛ نیز زمانیفر، ص ۳۲).
او پس از پذیرش در سپاه برای فراگیری آموزش عمومی نظامی در ۴ شهریور ۱۳۵۹، به پادگان شهید بهشتی* (باغ خان* سابق) یزد فرستاده و با گذراندن دورۀ ۳۵ روزۀ آموزش مقدماتی سخت، برای فراگیری آموزش پدافند هوایی به پادگان شهید بهشتی اصفهان روانه شد (زمانیفر، ص ۳۳، ۳۶).
عاصیزاده پس از آموزش در اصفهان، برای حفاظت از فرودگاه یزد (شهید صدوقی کنونی) به این شهر بازگشت؛ اما خدمت در آنجا، او را راضی نمیکرد و حضور در جبهه را مهمتر میدانست؛ بدین سبب در ۹ آبان ۱۳۵۹، به همراه گروه ۲۲نفرهای از یزد به منطقۀ شمال آبادان واقع در جنوب استان خوزستان رفت. در آنجا قرار شد در عملیاتی به فرماندهی منوچهر کِهتَری، فرمانده گردان ۱۵۳ از لشکر ۷۷ خراسان، حضور یابد؛ اما در جریان آمادهسازی عملیات، در ۱۹ آذر براثر اصابت ترکش به شکم مجروح شد و از حضور در عملیات بازماند؛ بااینحال، منطقه را ترک نکرد و مسئول تسلیحات این عملیات شد (همو، ص ۳۶-41).
پس از پایان عملیات، به یزد بازگشت و دوباره مسئولیت حفاظت از فرودگاه یزد را بر عهده گرفت. پس از حدود بیست روز، بیتاب جبهه شد و دوباره در روزهای آخر سال ۱۳۵۹ ش، به روستای مالکیه در حدود دوکیلومتری جنوب غربی سوسنگرد، واقع در غرب استان خوزستان، رفت؛ جایی که او استعدادش را درزمینۀ شناسایی نشان داد و توانست آموزشهای مربوط به اصول شناسایی، قطبنما و نقشهخوانی و جز آنها را فراگیرد. دراینبین، به کمک شناسایی دقیق او نیروهای حاضر در منطقۀ جنوب غربی سوسنگرد در عملیاتی محدود و موفق در ۱۲ فروردین ۱۳۶۰، توانستند با عبور از رودخانۀ کرخه و آزادکردن روستای آلبوعفری در فاصلۀ سهکیلومتری جنوب غربی شهر سوسنگرد از اشغال نیروهای عراقی، خط پدافندی خود را در همین منطقه تثبیت کنند (حبیبی، ص ۷۶). او در این شناساییها، برای تأمین جان نیروهای شناسایی با کمک دیدهبانها کانالی به سمت نیروهای دشمن حفر کرده بود (زمانیفر، ص ۴۱، ۴۳، ۴۶، ۴۹).
ذبیحالله در خرداد ۱۳۶۰، به یزد بازگشت و از ۶ خرداد تا ۹ مهر، مسئولیت پدافند هوایی فرودگاه یزد را بر عهده گرفت (همو، ص ۵۱). پس از پایان این مأموریت، راهی سوسنگرد شد و در عملیات طریقالقدس (8 آذر ۱۳۶۰)، در جبهۀ جنوبی، بستان، با هدف آزادسازی آن منطقه و رسیدن به مرز در چزابه، شرکت کرد. او در این عملیات، فرماندهی گردان امام علی(ع) را بر عهده داشت که از نیروهای یزدی تشکیل شده و زیرامر تیپ ۱ عاشورا بود (همو، ص ۵۳). در جریان این عملیات، او و دو تن از فرماندهان تیپ ۱ عاشورا، عزیز (محمدعلی) جعفری و غلامحسین بشردوست، که بعدها از فرماندهان برجستۀ نظامی سپاه پاسداران شدند، منطقۀ هویزه را شناسایی کرد که در آن زمان، در اختیار نیروهای عراقی بود (یزدانی، ص ۵۵).
پس از پایان این عملیات، گردان امام علی(ع) به فرماندهی عاصیزاده در شمال رودخانۀ نیسان، حدود دهکیلومتری جنوب غربی سوسنگرد خط پدافندی تشکیل داد و در آنجا، مستقر شد (زمانیفر، ص ۵۶). یکی از اقدامات مناسب وی در این خط، احداث و تقویت خاکریز در خطوط پدافندی بود. ازآنجاکه فاصلۀ نیروهای زیر امرش با دشمن بسیار اندک بود؛ نیز برای کاهش ترس رانندگان هنگام احداث خاکریز، خود جلوِ لودر و بلدوزر حرکت و رانندگان را برای احداث خاکریز راهنمایی میکرد که در جریان آن، در ۶ اسفند ۱۳۶۰، براثر اصابت ترکش خمپاره به گردن و پا مجروح شد؛ اما از انتقال به پشت جبهه خودداری کرد (فرهنگدوست، ص ۲۳۶).
در عملیات بیتالمقدس (10 اردیبهشت ۱۳۶۱)، که در جبهۀ جنوبی، غرب رود کارون با هدف آزادسازی خرمشهر و هویزه و جادۀ اهواز ـ خرمشهر و خارجکردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد و نیز جادۀ اهواز ـ آبادان از برد توپخانۀ دشمن و تأمین مرز بینالمللی اجرا شد، عاصیزاده فرماندهی گردان امام علی(ع) را بر عهده داشت و بر اساس طرح عملیات، باید در مرحلۀ دوم عملیات شرکت میکرد؛ اما بهسبب موفقنبودن نیروهای عملکننده در مرحلۀ اول عملیات، در ۱۸ اردیبهشت، در جایی بین ایستگاه حسینیه و جادۀ شهید صفوی وارد عمل شد و بهسبب حجم سنگین آتش دشمن، برای کاهش تلفات نیروهایش، آنها را بهسرعت به سمت خاکریز، جایی که از آتش توپخانه مصون بود، هدایت کرد. در پی این تصمیم، در جنگ تنبهتن با نیروهای عراق، موفق شد نیروهای دشمن را به عقب براند و به اهداف تعریفشده دست یابد (نک: زمانیفر، ص ۶۷-69).
پس از پایان عملیات بیتالمقدس، به اردکان بازگشت و شماری از نیروهای پاسدار را برای شرکت در عملیات رمضان به جبهه برد. در جریان این عملیات (22 تیر ۱۳۶۱)، در جبهۀ جنوبی با هدف تهدید مهمترین شهر جنوبی عراق، بصره، به تیپ ۲۵ کربلا مأمور و با تشکیل گردان امام حسین(ع)، در شلمچه، واقع در جنوب غربی خوزستان، مستقر شد. عاصیزاده پیش از عملیات، با دوراندیشی به تشکیل گروه (تیم) شناسایی و جمعآوری اطلاعات از خط مقدم دشمن اقدام کرد، هرچند این عملیات بهسبب استحکامات، موانع و هوشیاری دشمن با موفقیت همراه نبود (نک: یزدانی، ص ۶۶-67؛ فرهنگدوست، ص ۱۳۶؛ زمانیفر، ص ۷۲- 73).
پس از عملیات رمضان، بخش دیگری از توانمندیهای وی بروز یافت. او در مقام مسئول واحد اطلاعاتوعملیات تیپ ۸ نجف اشرف، تحولاتی چشمگیر در عملکرد این واحد بهوجود آورد؛ بدینترتیب که برای تقویت و افزایش کارایی واحد اطلاعاتوعملیات تیپ، رزمندگانی را که پیشازآن، در این زمینه تجربهای داشتند، شناسایی و در واحد خود جذب کرد (نک: همو، ص ۸۲). او باتوجهبه حساسیت کار واحد اطلاعاتوعملیات و لزوم آشکارنبودن هویت آن، براساس حروف ابجد، نام واحد ۱۰۱ را برای آن انتخاب کرد؛ سبب این نامگذاری هم علاقۀ عاصیزاده به اهلبیت (ع) بود. براساس حروف ابجد، عدد نام پیامبر، محمد (ص)، 92 و عدد نام حضرت علی (ع) 110 است. عاصیزاده این اعداد را نخست، با یکدیگر جمع و سپس، تقسیمبر دو کرد و به عدد ۱۰۱ رسید (نک: همو، ص ۸۷).
عاصیزاده افزونبر اقدامات یادشده، برای عناصر اطلاعات، تمریناتی سخت در نظر گرفت. در نخستین گام، آنها را برای گذراندن دورۀ آموزش یکماهه به داخل ساختمانهای گمرک خرمشهر فرستاد و در آنجا، افزونبر تمرینات آمادگی جسمانی، آموزشهای نقشهخوانی، قطبنما، نحوۀ گشتوشناسایی و نظایر آنها را گذراندند (کمالی اردکانی، ص ۷۴-77؛ نیز نک: زمانیفر، ص ۹۲-93)؛ همچنین، امکانات موردنیاز واحد اطلاعاتوعملیات را نیز فراهم و حتی برای تکمیل سازمان خود، چند عربزبان را برای شنود مکالمات دشمن جذب کرد (همو، ص ۹۹).
به دنبال آموزشهای لازم، فعالیت عاصیزاده برای شناسایی منطقۀ عملیات محرم در مهر ۱۳۶۱ آغاز شد. خط حد آنها سمت راست رودخانۀ میمه بود. او برای شناسایی بهتر و دقیقتر چند گروه هریک متشکل از دو گروه کوچکتر تشکیل داد؛ همچنین، برای ثبت تحرکات و ترددهای نیروهای عراقی، در منطقه پست دیدهبانی ایجاد کرد (کمالی اردکانی، ص ۷۷- 78؛ نک: زمانیفر، ص ۱۰۰-102). پس از آمادگی همۀ یگانها، این عملیات (10 آبان ۱۳۶۱) با هدف آزادسازی ارتفاعات مرزی و تصرف سرپل در العمارۀ عراق اجرا شد. مأموریت عاصیزاده و نیروهایش در جریان عملیات، راهنمایی واحدهای خطشکن و ارائۀ گزارشهای اطلاعاتی به فرماندهان بود. پس از پایان این عملیات، سازمان تیپ ۸ نجف به لشکر ارتقا یافت و بدینترتیب، عاصیزاده در مقام مسئول اطلاعاتوعملیات لشکر، وظایف و اختیارات بیشتری بر عهده گرفت. بهدنبال این تغییرات، او شمار نیروهای واحد اطلاعاتوعملیات را افزایش داد و در مرحلۀ بعد، سه تن را به سمت مسئول اطلاعات تیپهای لشکر انتخاب کرد (نک: همو، ص ۱۴۸- 149). همزمان با این تغییرات، مأموریت شناسایی بخشی از منطقۀ عملیات والفجر مقدماتی به عاصیزاده واگذار شد. او شخصاً، کنترل شناساییها و نظارت بر فعالیتها، جمعبندی آنها را انجام میداد و حتی برای تکمیل اطلاعات جمعآوریشده، خود از اسیران عراقی بازجویی میکرد (کمالی اردکانی، ص ۱۱۱، ۱۱۵؛ نک: زمانیفر، ص ۱۵۴)؛ سپس، شناسایی منطقۀ عملیاتی والفجر ۱ با هدایت سپاه هفتم (شامل بَجیله، اطراف فکه، شهرهای طیب و زبیدات عراق) را بر عهده داشت (کمالی اردکانی، ص ۱۳۰- 132).
هرچند عاصیزاده پیوسته در مناطق عملیاتی حضور داشت، از بهجاآوردن سنت الهی ازدواج غافل نبود و در ۷ خرداد ۱۳۶۲، با فرخنده دهستانی اردکانی ازدواج کرد. خطبۀ عقد را آیتالله محمدرضا ناصری، نمایندۀ امام (ره) در سپاه یزد و مرحوم آیتالله محمدحسین بَهجتی، امامجمعۀ وقت اردکان جاری کردند (همو، ص ۱۳۹-140).
ازآنجاکه ذبیحالله در اندیشۀ تشکیل یگانی مستقل، متشکل از رزمندگان یزدی بود (نک: ادامۀ مقاله)، مسئولیت اطلاعاتوعملیات لشکر را به جانشین خود واگذار کرد و تا عملیشدن نظرش، فرماندهی یکی از محورهای لشکر را بر عهده گرفت. مدتی پس از این جابهجایی، در عملیات والفجر ۲ (29 تیر ۱۳۶۲)، شرکت کرد که در جبهۀ شمالی، اربیل ـ حاج عمران، با هدف تصرف حاج عمران، تهدید چومان مصطفی و کنترل معابر تردد نیروهای نامنظم، اجرا شد (زمانیفر، ص ۱۹۰، ۱۹۹). او در این عملیات، پس از مجروحشدن فرمانده یکی از گروهانهای گردان امام علی(ع)، فرماندهی و هدایت آن را در عملیات بر عهده گرفت (نک: فرهنگدوست، ص ۲۲۹-231). در ادامۀ عملیات، گردان امام رضا(ع) را وارد عمل کرد و موفق شد اهداف تعیینشده را تصرف کند. افزونبر این، بهرغم واگذاری مسئولیت اطلاعاتوعملیات، در شناسایی منطقه همکاری و مشارکت داشت (همو، ص ۲۳۲-234).
سازمان سپاه پاسداران بنابر نیاز، در ۱۳۶۱ ش گسترش یافت؛ بدینترتیب که هر استان دستکم، باید یک یگان تشکیل میداد. این امر زمینۀ عملیشدن طرح عاصیزاده را فراهم آورد. بهسبب حضور شمار بسیاری از رزمندگان یزدی در لشکر ۸ نجف اشرف، استان یزد نیز ظرفیت تشکیل یگانی مستقل را دارا بود؛ ازاینرو، مسئولان و فرماندهان یزدی ازجمله عاصیزاده پیشنهاد دادند یکی از تیپهای این لشکر به استان یزد اختصاص یابد؛ اما احمد کاظمی (شهادت: ۱۹ دی ۱۳۸۴)، فرمانده لشکر، با این پیشنهاد موافقت نکرد (کمالی اردکانی ص ۱۴۱، نک: فرهنگدوست، ص ۱۸۴- 185)؛ پسازاین، عاصیزاده و دیگر مسئولان یزدی کوشیدند یگانی مستقل تشکیل دهند؛ سرانجام، پیگیریها به نتیجه رسید و در ۴ مهر ۱۳۶۲، با حضور فرماندهان ارشد سپاه، روحانیان برجستۀ یزدی و عاصیزاده، با تشکیل تیپ موافقت و عاصیزاده به فرماندهی آن منصوب شد. ازآنجاکه روز ابلاغ تشکیل تیپ با روز عید غدیر خم مصادف بود، آن را تیپ مستقل پیادۀ ۱۸ الغدیر* نامیدند (فتوحی، ص ۱۷۸؛ فرهنگدوست، ص ۲۴۵)
در ادامه، عاصیزاده همزمان با فراهمآوردن مقدمات تشکیل تیپ، از قریبالوقوعبودن عملیات والفجر ۴ (27 مهر ۱۳۶۲) در شمالغرب، با حضور لشکر ۸ نجف آگاه شد. در این وضعیت، جداشدن رزمندگان یزدی از لشکر ۸ نجف، این لشکر را با کمبود نیرو روبهرو میکرد؛ ازاینرو، عاصیزاده و فرمانده لشکر توافق کردند که رزمندگان یزدی تا پایان عملیات پیش رو همچنان، در لشکر ۸ نجف باقی بمانند. عاصیزاده این وضعیت را فرصتی مناسب برای تجربهاندوزی برخی از رزمندگان یزدی دانست که قرار بود در تیپ ۱۸ الغدیر عهدهدار مسئولیت فرماندهی شوند و با این تدبیر، شماری از همرزمان خود را به جانشینی گردانها و واحدهای لشکر ۸ نجف گمارد (کمالی اردکانی، ص ۱۴۱-142، 161؛ فرهنگدوست، ص ۲۰۸-209، 241-251؛ زمانیفر، ص ۲۰۵).
بدینترتیب، عاصیزاده برای شرکت در عملیات والفجر ۴ در جبهۀ شمالی در منطقۀ سلیمانیه ـ پنجوین با هدف تصرف درۀ شیلر و پنجوین، انسداد معابر تردد ضد انقلاب، راهی جبهۀ شمال شد و در همانجا، برخی از فرماندهان تیپ ۱۸ الغدیر را انتخاب و نقش اساسی در آمادهسازی و شناسایی محور عملیاتی لشکر ۸ نجف ایفا کرد. پیش از آغاز عملیات، عاصیزاده با چند تن دیگر از همراهان سوار بر خودروی پر از مهمات به ارتفاعات سرکچل، واقع در منطقۀ مرزی بین درۀ شیلر (در شمال شرقی سلیمانیه) و بانه (شمال غربی استان کردستان) رفت و هنگام تخلیۀ مهمات، با اصابت ترکش گلولۀ توپ به سرش به شهادت رسید. پیکرش به بانه و ازآنجا، به یزد منتقل و سرانجام، در ۲۴ مهر تشییع و در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد (کمالی اردکانی، ص ۱۶۱-163؛ فرهنگ ... ، ذیل نام؛ زمانیفر، ص ۱۴، که تاریخ شهادت را بهاشتباه، ۲۲ مهر آورده است).
ویژگی بارز اخلاقی او مناعت طبع گفتهشده است. او کار ناپسند را برنمیتابید و در مقابل آن، واکنش نشان میداد (همو، ص ۲۲-23). به نماز بسیار اهمیت میداد. محمدحسین ابوالحسنی، از همرزمان وی، میگوید: «به نماز اول وقت و جماعت اعتقاد زیادی داشت. با همت عاصیزاده هنگام نماز در همان سالنی که در داخل فرودگاه بود، نماز جماعت برگزار میکردیم. بیشتر وقتها با اصرار ما پیشنماز بود. واقعاً نمازخواندن پشت سر او، برایم لذتبخش بود؛ یک عبادت خاضعانه و خاشعانه» (نک: همو، ص ۲۴، ۴۱). عاصیزاده از مال دنیا رویگردان بود و خود دراینباره گفته است: «شبانهروز، گلولۀ خمپاره و توپ دشمن چون باران بر سر ما میبارد و نمیگذارد که ما حتی برای یکلحظه از یاد خدا غافل شویم و در جایی که هر لحظه اگر یاد خدا غافل شویم و در جایی که هر لحظه اگر خدا توفیق دهد امکان شهادت برای انسان میباشد، دیگر جایی برای به یاد مال دنیا بودن باقی نمیماند» (نک: همو، ص ۴۴). بر علماندوزی تأکید داشت و با همۀ مشکلات و ناامنی، در جبهه مطالعه میکرد (نک: همانجا). بسیار شجاع بود. حسین پهلوان حسینی، از همرزمان و نزدیکان عاصیزاده میگوید: «از نظر نترسبودن و شجاعت سرآمد همۀ ما بود. از زیاد کارکردن و درگیرشدن با دشمن ابایی نداشت» (نک: همو، ص ۴۵). دراینباره محمدحسین ابوالحسنی میگوید: «تنهایی به شناسایی میرفت و هربار که از شناسایی برمیگشت، چند قبضه اسلحۀ کلاشینکف از نیروهای عراقی به غنیمت میآورد» (نک: همو، ص ۵۰). او به مسائل اعتقادی رزمندگان توجهی ویژه داشت. علی مشتاقیان، از مسئولان وقت اطلاعاتوعملیات لشکر ۸ نجف، میگوید: «عاصیزاده در کنار آموزش نظامی، آمادگی جسمانی و تخصصی اطلاعاتوعملیات، به آموزش عقیدتی توجه ویژهای داشت. برای این امر روحانیون زیادی را دعوت میکرد تا در جمع رزمندگان اطلاعاتوعملیات مسائل اعتقادی را برای آنان بیان کند» (نک: همو، ص ۱۳۲). مجموعۀ این ویژگیهای سبب شده است که آیتالله روحالله خاتمی، از روحانیان برجستۀ یزد، او را «جوانی پاکباز و مخلص» خطاب و بیان کند: «به صفا و ایمان و خلوص او واقف بودم» (نک: همو، ص ۲۲۲).
شهید در قسمتی از وصیتنامۀ خود ضمن سفارش به ملت ایران برای پیروی از ولایتفقیه بیان کرده است که برای صدور انقلاب و زندهکردن اسلام در کشورهای عربی، که در خواب، به سر میبرند، نخست، باید خودسازی کرد و سپس، راه قدس را از عراق گشود و اسلام واقعی را به کشورهای مسلمان و سپس جهان رساند او همچنین، ضمن سفارش به نیروهای جوان ایرانی برای حضور در جبهه و ادامۀ راه شهدا معتقد است که آموزش واقعی را در میدانهای نبرد میتوان دید. عاصیزاده در پایان وصیتنامهاش، حیلههای امریکا را بیاثر و به ضرر خود آن میداند (بش).
بهپاس نکوداشت شهید عاصیزاده، نام وی را بر پادگان اصلی تیپ در شمال خوزستان نهادند؛ همچنین، برخی از اماکن در شهر یزد و اردکان به یاد وی نامگذاری شده است. از او فرزندی به نام عباس برجایمانده، که پس از شهادت پدر، به دنیا آمد و هماکنون کارشناس ارشد روانشناسی و در همین حوزۀ تخصصی فعالیت دارد
مآخذ: ادارۀ ثبتاحوال شهرستان اردکان، شناسنامه، سند مورخ ۲۴ مرداد ۱۳۴۳، سند بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد؛ حبیبی، ابوالقاسم، دشت آزادگان در جنگ، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱ ش؛ زمانیفر، مصطفی، هادی معابر وصال (براساس زندگی سردار شهید ذبیحالله عاصیزاده فرمانده تیپ مستقل پیادۀ ۱۸ الغدیر)، اصفهان: دارخوین، ۱۳۹۶ ش؛ عاصیزاده، ذبیحالله، وصیتنامه، سند مورخ ۲۳ مرداد ۱۳۶۲، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد؛ فتوحی، اکبر، قطرهای از اقیانوس (خاطرات)، به کوشش ولی سلطانی گردفرامرزی، یزد: خطشکنان، ۱۳۹۷ ش؛ فرهنگ اعلام شهدا: استان یزد، بهکوشش مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: شاهد ۱۳۹۵ ش؛ فرهنگدوست، محمدمهدی، خطشکن کویر (خاطرات)، بهکوشش محمدعلی همتی، یزد: خطشکنان، ۱۳۹۵ ش؛ کمالی اردکانی، جواد، چشمهای آسمانی (خاطرات)، به کوشش محمد معینی، یزد: خطشکنان، ۱۳۹۴ ش؛ یزدانی، کرامت، سردار الغدیر (زندگینامۀ سردار ذبیحالله عاصیزاده)، یزد: کنگرۀ بزرگداشت سرداران و ۳۷۰۰ شهید استان یزد، ۱۳۷۹ ش.
/ علی ذبیحی علیتپه/