عشق سالهای جنگ، رمانی با درونمایۀ عشق برای پرداختن به موضوعاتی همچون تأثیر متقابل جنگ، عشق و زندگی به نویسندگی حسین فتاحی.
حسین فتاحی در ١٣٣۶ ش در یزد تولد یافت و تحصیلات خود را در رشتة کارشناسی حسابداری گذراند. او در سه حوزة تألیف، ترجمه و بازنویسی آثار کلاسیک فارسی برای کودکان و نوجوانان فعالیت کرده است. از وی آثار پرشماری در حوزة ادبیات دفاع مقدس مانند پری نخلستان، آتش در خرمن، پسران جزیره و عشق سالهای جنگ به چاپ رسیده است (فتاحی، مصاحبه ... ).
داستان با همراهی هادی با نرگس و نامزدش حمید، برای رفتن به محضر حاکم شرع برای جاری کردن خطبۀ عقد آغاز میشود. درحالیکه نرگس را در کودکی، برای پسرعمهاش، اردلان نشانکرده بودند. مراسم خواستگاری اردلان از نرگس و نبود نرگس در خانه سرآغاز ایجاد کدورت بین دو خانواده میشود. در ادامة داستان، جریان آشنایی و ازدواج معصومه دوست نرگس با سید کاظم دوست حمید گفته میشود. سید کاظم، از رزمندگان سپاهی شهرستان مهریز استان یزد، در کردستان حضور دارد. در ادامه، از ماجرای آشنایی حمید و نرگس و بدقولی حمید برای خواستگاری از نرگس بهسبب اعزام به کامیاران از شهرستانهای استان کردستان روایت میشود. در همین اعزام، او به کمین نیروهای ضدانقلاب میافتد و اسیر میشود؛ اما در مسیر انتقال به مقر ضدانقلاب، با هوشیاری از دست آنان فرار میکند.
اردلان، که به سبب جواب رد نرگس، در دلش نفرتی نسبت بهطرف مقابل او دارد، میخواهد بداند چه کسی جایش را گرفته است؛ بنابراین، باکمی جستوجو، بدون آنکه حمید متوجه شود، او را ملاقات میکند. پس از این ملاقات، حمید به جلسهای میرود که در آن، مسئولیت عملیات آزادسازی چند تن از اسیران سپاه در منطقۀ کردستان به او سپرده میشود؛ سپس، حال و هوای اسیران روایت میشود تا داستان به یکی از نقاط عطف خود، یعنی مراسم خواستگاری حمید از نرگس میرسد که حین برگزاری آن، دو تن از دوستان حمید را ضدانقلاب ترور میکند و فردای روز خواستگاری اردلان از کردستان به ارومیه میرود.
در ادامۀ داستان به عملیات آزادسازی اسیران و حرکت حمید و گروهش به سمت ویسِر (روستایی در حدود ۵۵کیلومتری مغرب شهرستان سنندج در استان کردستان) و وضعیت دشوار رسیدن به این روستای کوهستانی، که اسیران در آن نگهداری میشوند، میرسیم که به قیمت مجروح شدن حمید آزادی اسیران ختم میشود. شدت جراحت حمید به حدی است که قرار میشود به شهری با امکانات بیمارستانی مجهز انتقال یابد؛ اما بالگرد حامل حمید دچار سانحه میشود و خلبان پیش از سقوط با کم کردن ارتفاع، حمید را روی خرمنهای گندم به پایین میاندازد و پس از طی مسافتی، بالگرد سقوط میکند. حمید را یک روستایی پیدا میکند و از لباسش متوجه ماهیت او میشود و او را از بقیه پنهان میکند.
طی ماجرایی، اردلان از حضور حمید در آن روستا آگاه میشود و با آمبولانس تا نزدیکی آنجا میرود. درحالیکه همه به دنبال یافتن حمید و جای سقوط بالگردند، اردلان مجروح را به داخل آمبولانس میبرد و باتوجهبه شدت جراحت صورت، از کارت داخل جیب او مطمئن میشود که حمید است؛ بنابراین، فرصت را برای ضربه زدن به حمید مناسب میبیند و تمام لباسها و مدارکش را نابود میکند و او را به ارومیه میبرد.
در ادامه، نرگس برای یافتن حمید آمادۀ سفر به تهران میشود و به خانه حمید میرود. در همین حین، نخستین جرقۀ حملۀ عراق به ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ زده میشود. نرگس با آغاز جنگ از کردستان دل میکَنَد و به سراغ مادرشوهر پیرش میرود. پس از روزها، مادر حمید، که با بیماری دستوپنجه نرم میکرد، فوت میکند.
درحالیکه همه از پیدا شدن حمید ناامیدند و اردلان به مقصود خویش رسیده، و حمید را بهطور ناشناس در بیمارستانی در ارومیه بستری کرده است، معصومه، دوست نرگس، به آن بیمارستان اعزام میشود و با دین حمید، به نرگس نامه مینویسد و او را به ارومیه دعوت میکند.
مؤلف در آخر رمان، نرگس و حمید را پس از مدتی دوری و بیخبری باهم روبهرو میکند. درحالیکه حمید قطع عضو شده، چشم راستش تخلیه، و روی صورتش چندین عمل جراحی انجامشده است. دراینبین، اردلان از ترس رسوایی قصد برگشتن به کردستان را دارد که درراه، خودرواش به دره سقوط میکند و داستان با مرگ وی به پایان میرسد.
این رمان از ۱۳۷۳ تا ۱۳۹۷ ش، هفت بار، به همت نشر قدیانی در تهران چاپشده است.
مآخذ: فتاحی، حسین، عشق سالهای جنگ، تهران: قدیانی، ۱۳۹۷ ش؛ همو، مصاحبه با مؤلف، ۱۵ آذر ۱۳۹۹.
/ ایمان شایق/