تَفکری بافقی، محمد (3 خرداد ۱۳۲۴–23 تیر ۱۳۶۱)، جانشین فرمانده گردان امام حسین(ع) تیپ ۲۵ کربلا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
او در شهرستان بافق* واقع در شرق استان یزد*، در خانوادهای مذهبی زاده شد (اداره ... ). پدرش، علی، مُقَنِّی و مادرش، ربابه غالب بافقی، خانهدار بود. محمد در چهارسالگی پدرش را از دست داد. تحصیلاتش را تا کلاس چهارم ابتدایی در بافق گذراند و بهسبب وضعیت اقتصادی نامساعد، درسش را رها کرد و برای کار به تهران رفت و در کنار شوهر خواهرش، به کار بنایی مشغول شد و همزمان، بهصورت شبانه، تا کلاس ششم ابتدایی ادامه داد (موسوی، ص ۵۷؛ فرهنگ ... ، ذیل نام).
دورة تحولات فکری و مبارزات سیاسی او بر ضد حکومت پهلوی، از مهر ۱۳۴۳و در زمان تبعید امام خمینی (ره)، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، به عراق، با پخش اعلامیههای ایشان در بافق آغاز شد (کارگران بافقی، ص ۱۰). در ۱۶ بهمن ۱۳۴۴، به خدمت نظاموظیفه رفت و در ۱۳۴۶ خدمتش را به پایان رسانید (ارتش ... ). خدمت وی در دوران سربازی، محلی بود که گاهی محمدرضا شاه در آنجا تردد داشت و او بارها قصد ترور شاه را داشت، اما پس از مشورت با یکی از روحانیان و به دلایلی، ازجمله ایجاد گرفتاری برای اعضای خانوادهاش، از این کار صرفنظر کرد (کارگران بافقی، ص ۱۴). پس از پایان خدمت سربازی، به مسافرکشی در تهران پرداخت (همو، ص ۳۶). مدتی بعد، دوباره به بنایی پرداخت و پس از آنکه با همکاری همسرخواهرش، حمامی عمومی در تهران ساخت، مالک حمام، که در طول ساخت آن از امانتداری و دینداری وی آگاه شده بود، به مدت دو سال، حسابکتابهای حمام را به او سپرد (همو، ص ۱۳، ۴۲).
در ۱۳۴۸ ش با اشرف سادات حسینی ازدواج کرد؛ سپس، در وزارت راهوترابری به کار مشغول شد (موسوی، ص ۵۸). در ۱۳۵۵ ش، به بافق بازگشت و در معدن سنگ آهن بافق، رانندۀ خودرو بلاز شد (تفکری بافقی، فاطمه).
در دورۀ مبارزات مردمی بر ضد حکومت پهلوی، هرکجا که اعتصاب میشد، هم خود در آن شرکت میکرد و هم دوستانش را دعوت به آن فرا میخواند (تفکری بافقی، مریم، ص ۱۹) و در پی فرمان امام خمینی (ره) مبنیبر اعتصاب، از همکارانش خواست تا بر سرکار حاضر نشوند و معدن چُغارت بافق را به تعطیلی بکشانند. بهسبب همین فعالیتها و نیز شرکت در راهپیماییها در یزد، تقریباً از ۱۰ فروردین ۱۳۵۷، به بعد، دستگیر و در زندان ساواک شکنجه شد (کارگران بافقی، ص ۱۹، ۲۲).
محمد پس از پیروزی انقلاب، کار خود را در معدن سنگ آهن رها کرد و به کمیتة انقلاب اسلامی یزد پیوست و برای تأمین امنیت شهر به همراه عدهای از دوستانش شبها، در سطح شهر به گشتزنی و نگهبانی مشغول شد (موسوی، ص ۵۹) و همزمان در طول روز، مسئولیت رانندگی و حفاظت از شخصیتهای انقلابی را عهدهدار بود که بیم آن میرفت ضد انقلاب قصد ترورشان را داشته باشد. محمد پس از انقلاب همچنان، در سخنرانیهای شهید محراب، آیتالله محمد صدوقی*، از روحانیان مبارز و برجستة یزد، شرکت میکرد و زمانی که وی قصد سفر داشت، رانندگی ایشان را خود بر عهده میگرفت؛ حتی زمانی که آیتالله بهشتی به یزد آمد، محافظت از ایشان نیز بر عهدة وی بود (کارگران بافقی، ص ۲۴).
او از ۱۲ مهر تا ۲۹ آذر ۱۳۵۸، برای مقابله با تحرکات گروههای مسلح ضد انقلاب در مناطق غربی کرمانشاه ، بهویژه قصرشیرین حضور داشت؛ اما بهسبب بیماری زخم معده به یزد بازگشت. در ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد پیوست و مسئولیت قسمت موتوری سپاه پاسداران به وی محول شد (سپاه ... ؛ تفکری بافقی، مریم، همانجا). او به محض بهبود نسبی، به قصر شیرین بازگشت و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، در این مناطق حضور یافت (همو، ص ۲۰، ۲۳، ۲۷، ۴۳، ۶۱).
محمد از ۲۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ و در روزهای پایانی عملیات بیتالمقدس به جبهة جنوبی رفت و در مرحلة آخر این عملیات (10 اردیبهشت ۱۳۶۱)، که در جبهة جنوبی، غرب رود کارون، با هدف آزادسازی خرمشهر و هویزه، جادة اهواز ـ خرمشهر اجرا شد، حضور یافت؛ سپس، در عملیات رمضان (22 تیر ۱۳۶۱)، در جبهة جنوبی، شرق بصره، با هدف تهدید بصره و حضور در حاشیۀ شطالعرب، با سمت جانشین فرمانده گردان امام حسین(ع)* تیپ ۲۵ کربلا شرکت کرد (کارگران بافقی، ص ۴۶) و پیش از حرکت گردان برای حضور در عملیات، در پشت خاکریز با تکتک نیروهایش خداحافظی کرد و گردان را رو به جلو حرکت داد؛ اما در مسیر پیشروی به سوی مواضع دشمن، در میدان مین، هدف اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. در این وضعیت دشوار، برای پنهانماندن نیروهایش از دید دشمن، خودش را روی مین منور انداخت و براثر جراحات وارده به شهادت رسید (تفکری بافقی، مریم ، ص ۲۰؛ نیز نک: لالهها ... ، ص ۳۲). پیکر پاک وی پس از تشییع، در گلزار شهدای امامزاده عبدالله شهرستان بافق به خاک سپرده شد (ستاد ... ؛ فرهنگ، همانجا).
شهید تفکری انسانی معنوی، درستکار، صبور، شجاع و بسیار مهماننواز بود. به حفظ بیتالمال اعتقاد فراوان داشت. به حلال و حرام و مسائل ریز مربوط به آنها توجه داشت. خدمت به مردم را واجب میدانست. در کار خیر پیشقدم بود. چیزی را از کسی به دل نمیگرفت و پرداخت دین خود را بر هر کاری مقدم میشمرد (نک: کارگران بافقی، ص ۲، ۳، ۱۷، ۲۹، ۳۷).
در قسمتی از وصیتنامة شهید آمده است: «ای ملت ایران و ای شهید پروران، از امامتان خمینی (ره) پیروی کنید، او را تنها نگذارید و از تفرقه بپرهیزید. دشمنان داخلی و خارجی را از بین ببرید، هدف ایران نیست، بلکه هدف اسلام است. به کمک دیگر برادران در دیگر کشورهای اسلامی بشتابید و اسلام را دریابید و با هم همکاری کنید. دفاع از امام و روحانیت دفاع از اسلام است» (بش).
بهپاس نکوداشت شهید تفکری، خیابانی در شهرستان بافق، محمد تفکری نامگذاری شده است (کارگران بافقی، ص ۳).
از محمد تفکری بافقی دو فرزند به نامهای مهدی (1349 ش)، پزشک و مریم (1355 ش)، دندانپزشک به یادگار مانده است.
مآخذ: ادارة ثبتاحوال شهرستان بافق، شناسنامه، سند مورخ ۱ تیر ۱۳۲۴، سند بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد؛ ارتش شاهنشاهی، کارت پایان خدمت وظیفه، سند مورخ ۱۶ بهمن ۱۳۴۶ ش، سند بش، موجود در همانجا؛ تفکری بافقی، فاطمه (خواهر شهید)، مصاحبه با مؤلف، ۲۹ بهمن ۱۳۹۸؛ تفکری بافقی، محمد، وصیتنامه، سند بیتا، سند بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد؛ تفکری بافقی، مریم، «با اهالی پرواز»، الغدیریان، یزد: ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد، اسفند ۱۳۸۴، شم ۲۵؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان یزد، کارت عضویت، سند مورخ ۱۳۶۴ ش، سند بش، موجود در ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد؛ ستاد موقت تخلیة شهدای اهواز، پروانة حمل شهید، سند بیتا، سند بش، موجود در همانجا؛ فرهنگ اعلام شهدا: استان یزد، به کوشش مرکز مطالعات و پژوهشهای بنیاد شهید و امور ایثارگران، تهران: شاهد، ۱۳۹۵ ش؛ کارگران بافقی، رضا، زندگینامة سردار شهید محمد تفکری، در دست چاپ، ۱۳۹۶ ش؛ لالههای کویر بافق (گزیدۀ زندگینامه و وصایای شهدای شهرستان بافق)، به کوشش واحد فرهنگی بنیاد شهید انقلاب اسلامی شهرستان بافق (کمیتۀ تألیف و تدوین)، قم: صحیفۀ خرد، ۱۳۸۳ ش؛ موسوی، علی، فرهنگنامة جاودانههای تاریخ استان یزد، یزد: ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان یزد، ۱۳۹۸ ش.